سوسک :(

ساخت وبلاگ
پارسال همین موقع ها ی کم زودتر بود که از ارومیه اومدیم بعد رفتیم دانشگاه و اون برنامه رو گذاشتیم دوستمم بود زردالو هم بود تهتم الان تقریبا یکساله است ، این تخت مزخرف! مریض شدم و زردالو رفت ، چقدر گریه کردم ، چهارروزی که زردالو مریض بود و بعد یکماه بعدش امکان نداشت از سر کوچه بیام و ی فصل گریه کنم هنوزم هر گربه زردی میبینم یادش میفتم دوستم سالمm و سر حال  پارسال این موقع ، بود چند روز پیش رفتم اینس سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : بگذر, نویسنده : toranjbanuo بازدید : 35 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 12:07

به روزای خوب زندگی به لحطات شیرینش  هم شک دارم ، این لحظه های شیرین بعدن عین خااااارنمیررن تو قلب ادم ؟ بارها رفتن و من فهمیدم لحظه شیرینی که شیرینیش تو عمق وجودم رفته ی اشتباه بوده از برداشت غلط و این خیلی زود ثابت شده  بهم ، به خاطر همین اصلن تو پذیرفتن لحطه های خدش هم شک دارم !!!! عادت  دارم که فکر میکنم  و مقایسه  مثلن میپرسم از خودم سال اینده این موقع چکار میکنیم و بعد به سال قبل همین موقع فک سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : واقعیت, نویسنده : toranjbanuo بازدید : 38 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 12:07

قهرکردم ، نمیدونم دلیل ناراحتی مامانم مسافرت و استرس برادرمه یا امروز رفتن من  هر قدر استرس برای خودم یا بقیه داشته باشه من بالاخره باید برم ، مگه میشه عاخه نرفت ، دوهفته بود کسی نرفته بود و من اخرین باری رو که رفته بودم یادم نیست  با اینکه خودمم ترسیدم و ی ماشین با سه تا پسر جوون مدتها اونجا وایستاده بودن و من مدام دلشوره داشتم و به قدر خوندن ی یس با عجله نتونستم بیشتر صبر کنم اما بازم پشیمون نیس سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : دیگه,بازم, نویسنده : toranjbanuo بازدید : 35 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 12:07

هروقت میخوام بیام وبلاگ میزنم برکه کاشی الانم زد ، بغضم گرفت  سرچش کردم ... نبود  وبلاگی با این ادرس وجودندارد وممکن است حدف شده باشد  انگارنه انگار ی روزی همین نزدیکا بوده ... برو بیایی داشته ،  چند وقت دیگه ؟  ما چندوقته دیگه میریم ؟ دنیا میمونه ، این خیبونا همه چی .... فقط ادما !!! میرن اما کجا ؟؟؟؟  اولین روزایی که بابا رفت سخت شد ، قبل رفتنش اون چند روزی که مشخص شد دیگه بر نمیگرده اما بود سخت تربود  دلکندن از ی چیزایی سخته ... اما وقتی رفت وقتی دیگه قطعی شد دل کندن ممکن شد  منم این حال پرپرم مال همینه    نوشته شده در  جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 16:45  توسط ترنج   |  سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : چنین,شتابان, نویسنده : toranjbanuo بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 6:31

انگار بچه درست و درمونی نبودم ،میگفتن وقتی مامانمومیخواستم ی نفس گریه میکردم اونقدر که فک میکردن بند دلم پاره میشه اما کوتاه نمیومدم به خاطر همین میترسوندنم تا سرم گرم بشه و این طوری شد که من ترسوشدم وقتی بزرگتر شدم فهمیدم به این بچه ها میگن دیفیکالت بی بی ، احتمالن سطح هوششون بالاتره و به گرما به سرما به بوی سیگار به صدای بلند به عوض شدن مراقبینشون واکنش نشون میدن نمیدونم فرضیه چقدر درسته اما من حساس بودم ، تیز بودم ، گول زدنم مشکل بود ، شاید فقط ترس میتونست کمک کنه برادم 40 روزه بود که از دیدن سایه خودم که هرجا میرفتم باهام میومده وحشت میکنم و زبونم میگیره شاید این بدترین بد شانسی من بوده ، سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : حالم, نویسنده : toranjbanuo بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 6:31

هنوز بدم ،بدترم شدم به دلایلی  فکر میکنم به اون سرباز  فکر میکنم به غصه هاش  به لحطه ای که ازش فیلم گرفتن و اون فکرمادرش بوده شاید که چطوری این فیلمو خواهد دید  اشکم بندنمیاد  چرا پس ؟؟؟؟  چرا پس وقتی اینقدر از ارزشها صحبت میکنیم .... دیشب خنداننده شو رو نگاه کردیم و خندیدیم  از اون شوخیهای کصااافتشون بدم میاد  چرا وقتی این همه محدودیتها اعمال میشه درتلویزیون اینقدر این شوخی ها به طرز خزی بیان میشه  نباید به افسردگی جامعه دامن زد اما تکلیف این ادما  چی میشه ؟ و بدتر خانواده هاشون ؟؟؟ دلم ی جوریه  نمیدونم چی درسته  چی غلط  فقط میدونم حتمن ی چیزی غلطه که اینطوریه ، حنمننننن  یاد ریگی افتادم ، وق سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : لعنتی, نویسنده : toranjbanuo بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 6:31

چند روز پیشا صبح یک کارگر شهرداری  رو دیدم پشت ی وانت ، تقریبن چهارده یا پونزده ساله  لبه وانت نشسته بود با ی جارو ی بلند چرت میزد و هر لحظه ممکن بودبیفته و ضربه مغزی بشه ، هر لحطه  اگه ماشین یواش تر میرفت  حتمن نگهش میداشتم بیدارش میکردم  بابا اکثرن روی صندلی چرت میزد ، گاهی خوابمون میبرد و تا بیدار میشدیم و بابا بره سر تختش من کلی خودمو تف و لعنت میکردم  اینه که به نشسته خوابیدن حساسم  فرقی نمیکنه کی باشه ، اما هر کس اینجوری باشه چرت بزنه عصبی میشم ، دلم میخواست برم سرشو بگیرم  تو بغلم و بگم ی دقیقه بخواب  دلم میخواست فیلمشو بگیرم و به اونایی که اشغال میریزن وسط خیابون  نشونش بدم  دلم میخواس سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjbanuo بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 6:31

انگار چند تا زن با همه زور و توانشون بساط رختشویی پهن کردن تودلم و رخت میشورن  حالم بهم میخوره  تنم درد میکنه ، تمام عضلاتم گرفته ، از پنجشنبه تا  حالا چرا امروز باید شدید بشه ؟ دیگه اصلن دلم نمیخواد برم ورزش ، خیلی بهم فشار اورد ، مربی بدی بود ،  بدتر از همه اینکه میترسم  هربار سر شب خوابیدم این طوری شده  هر بار اعصابم ناراحت میشه این فوبیای لعنتی تاریکی میاد سراغم  و استرس میگیرم  الان حتی از سیاهی اون سیل هم میترسم  خوابای بدم اومد روش  خوبه زود بیدار شدم  اه    نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 1:26  توسط ترنج   |  سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : شبانه, نویسنده : toranjbanuo بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 6:31

لم میخواد چند تا کامیون بیارم و هرچی به درد نمیخوره بندازم بره  دلم میخواد خالی باشیم  همه جا .... همه جا خالی باشه  تمام کمداااا  هر وقت بتونم هرچی رو بتونم میندازم بره  فقط ی مشکلی هست بعدنا که مامان بفهمه میندازه گردن ش ... که میاد کار میکنه برامون اینقدر زندگیمون بی درو پیکره که هنوز به نتیجه نرسیدم اونم واقعن چیزی میبره یا نه  ولی من هر چی بتونم میندازم میره  ما وسیله داریم برای زندگی نه که زندگی کنیم برای وسایلمون   هرچند دقیقه یکبار مامانم با غیض نگام میکنه و میگه دیگه از دستت خسته شدم  ولی زورش به من نمیرسه  هر چند منم زورم به اون نمیرسه  نتیجه دوروز تمییز کردن یخچال واشپزخونه تو هفته سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : میخواد, نویسنده : toranjbanuo بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 6:31

کادو دادنش دام بوده برای من اما من چون خودم هدیه رو از صمیم قلب میدم متوجه نشدم ، از کلوچه شمال شروع شد ، عسل اردبیل ، مسقطی شیراز ، تقویم ، دفتر یادداشت ، نمیدونم  حتی کیت کت که خیلی دوست دارم  میگرفتم که ناراحت نشه و میگفتم بعدن جبران میکنم ، روز تولدش ی کادوی خوب میخرم ، همه رو میدادم به ش .. که خونمون کار میکرد  کم کم متوجه شدم انگار خبرای دیگه ایه ، راه به راه ی موز پرت میکرد و میرفت ، من اصن موز دوست نداشتم ... ی روز به شوخی به دوستم گفتم عین سینما فقط فرقش اینه که بلیطش موز و کیت کته ، میاره بعد هر قدر دلش بخواد زل میزنه به من و میره  دوست فضولم  خبرکشی کرد به بدترین نحو ممکن ، با شوخی سوسک :(...ادامه مطلب
ما را در سایت سوسک :( دنبال می کنید

برچسب : مخمصه, نویسنده : toranjbanuo بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 6:31